راستى،
خونهَ رو گرفتیم. بلوار کشاورز. تا دانشگاه، اگه قبلش سر دکه اى واس خاطر سیگار وقت نلف نکنم، فوق ترینش ده دقیقه اى بیشتر راه نى. با یه نگاه سرسرى همه عاشقش میشن. به نظر منم قدى که املاکى و شبنم میگفتن حمومش کثیف نبود. حیاط بزرگ و یه درخت انار محترم خمیده هم دربست در اختیار ماست. میخوام بگم بهترین جاست واسه اینکه سر ناخونک زدن به سس ماکارونى با شبنم دعوا کنم. برنامه دارم فیلم بندازم رو دیواراش با پروژکتور و بگم بچهها بیان با هم فیلم ببینیم. برنامه دارم اتاقک ته حیاط و لابراتوار کنم. آگراندیسور بخرم. نگاتیوامو خودم چاپ کنم و با دوست پسرم توش سکس کنم.
خیلى خوشحالم. از اینکه مجبورم از انتزاع پرت شم تو این واقعیت کثیف که مثلا هرماه چقد بذاریم کنار تا خودمون رو به اون اجاره بدجنس دست تکون دهنده برسونیم خوشحالم میکنه. دغدغه و وارد عدد شدن میذاره در مورد همه چى روشن تر باشم. این خونه علاوه بر همه اینها یه املاکى خوب هم بهمون داد تا هى بتونیم زیاد ببینیمش. میخوام بگم، کارکرداش خیلى بیشتر از اونیه که فکرشو بکنى.
حالا صبر کن بریم توش.
چیزهایى منتظرم هستن که مطمئنم الان هیچى هیچى ازشون نمیدونم. ولى میام مینویسم ازشون. خیلى زیاد منتظرم.